گمشده در من

ساخت وبلاگ
هاجرماگر روزی چنگیز  از  پشت دروازه نیشابور سربازانش را فراخواندروزی اگریراق عشق بستند اسب های فیروزه ای  چشمانت من هم بر خواهم گشت!من به تاریخ های قدیمی در عشق سخت معتقدم!اکنون سال هفتصد  هجری شمسیو من می  خواهمبرای بوسیدنتاولین لبانم را از میان خاک  های تاریخ پیدا کنم...#حجت_فرهنگدوست •  28 دی ماه گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:18

#برای_معصومه معصومه ام، در این خشک سال پر از ابرهای بی باران مرا چه غم؟ معصومه، انگار همه جا سبز است در این سرمای دی مرا با فکر تو بهاران است معصومه «چشم هایت ترنم باران است» خانه من دور تو دور  همه امید اما وصال همه نگاهم به پشت بام نگاه تو آری آری تو در آسمانی  من در زمین کی رسم به سامان «مرا خانه در کنج خیابان است!» معصومه، رسم نباشد گذر از مهربانی مرا به تب چشم هایت گیر کشته خواهم شد در زمین گونه هایت «شک نکن، بهشت بی تو، انگار بیابانست!» معصومه  زمین گیرم کرد زمینه چشم هایت! مرگ  روزی نامه خواهد نوشت برایم میخواهم در زمین آغوشت بمیرم اگرچه «زندگی و مرگ یک کبوتر در آسمان است!» #حجت_فرهنگدوست آخرین بامداد دی ماه۹۵ گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:18

#برای_معصومه  #انتظار معصومه ام امروز جمعه است معصومه جان، جمعه های حواس من بیشتر به آسمانست من و تمامی سرزمین های تشنه آرامش ما هم منتظر تو هستیم که بیایی... معصومه ام، میخواهم برایت تازه شعری بخوانم غزلی تازه و بس عاشقانه معصومه، سخت است دیگران را دیدن و تو نباشی! چه کنم تو بیایی؟ چشم هایم را می بندم، به سمت نور،  بر روی ابرهای خیس گام می زنم شاید تو را پیدا کنم میان آخرین ستاره های شب، معصومه، به صدایم  به من گوش کن! میخواهم  در آغوش زندگیت  بازهم شعری از باران بخوانم من تو را در خاطرم می خوانم،  پیش از آنکه تو بر مزارم قران بخوانی... آدینه، اول بهمن۹۵ #حجت_فرهنگدوست گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:18

معصومکم، قدر تو را فقط من می دانم وبس پونه های نگاهت در جوی به جوی شعرهایم  نرگس گسیوانت لا به لای سطور تنم معصومه ببین  آمده بودم تا نیایی نیامده ام که بروی... چیزی غریب شیبه پرچم های سپید  درون من  هر شب تو را بهانه می کنند گرم سپید و مهربان چگونه باید بگویمت؟ حسی مهربان،  شبیه به دستان تو باید مرا نوازش دهد... معصومه، نگاه تو فرش گلداریست بر روزهای تاریک قلبم دستان تو باید مرا از شب مرا از تاریکی های بی مرز به نور به سرزمین لاله ها راهی کند.. هرشب که دور می روم از خودم به تو بال های هجرتم  به قدمت دلتنگی هایم می شکافد مرا چقدر دورم از تو! شاید بیش از  هزاران سال نوری  ای گم شده در من  مرا به تو وصالی نیست؟ معصومه مرا به آبادی تو  مرا به خود خود تو راهیست؟ گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 15:18